top of page

RECENT POSTS: 

FOLLOW ME:

  • Facebook Clean Grey
  • Twitter Clean Grey
  • Instagram Clean Grey

از رستم التواریخ / حکایت حوض یَشم و لذت خانۀ شاه سلطان حسین


چنانکه رستم الحکما می گوید، در میان دریاچه‎ی روبروی چهلستون حوض کوچکی از سنگ یَشم برای تفریح شاه سلطان حسین صفوی ساخته بودند. او با سوگلی‎اش در جایی مخصوص که برایش تدارک دیده بودند به تماشای پیکر برهنه‎ی زیباترین دختران ایران می‎نشست که با پیچ و تاب تَن‎های لطیف‎شان در آن آبِ پاک، شناکنان برایش دلبری میکردند:حکایتِ حوض یَشم، راحتخانه، حظخانه و لذّتخانۀ شاه سلطان حسین"وقتی که آن فخرِ ملوک با معشوقۀ خود بر آن نشیمن می‎نشست، آب پاکی در آن حوض یشم جاری [بود] و جواهر رنگارنگ و لعل‎های رخشانِ بسیار در آن میریختند. پیوسته از فوّارهاش آب می‎جوشید. کشتی بسیار خوبی ساخته و در آن انداخته بودند که گاهگاهی شاه شاهان با زنان ماه‌طلعتِ حورلقای خود در آن می‎نشست و آن کشتی را به گردش می‎انداختند و او حظّ میکرد و لذّت میبرد.زنان ماه پیکرِ سیم اندامِ سروقدِ گلرخسارِ سمَن‎بَرَش در آن دریاچه به شناوری و آب‎بازی مشغول [میشدند] و در هوای گرم، یعنی در فصل تابستان، آن سلطانِ جمشید نشان، در میان آن دریاچه بر نشیمنِ شاه‎نشین، بر لبِ حوض یشمِ پُرجواهر جلوس مینمود.

آن حوض یشمِ پر از جواهر رنگارنگ و پر از آب جان‎بخشِ پاک که گلاب و عرق بیدمشک به آن می‎افزودند، از فیضِ نظر آن بهشتی سرشت، رشکِ کوثر و تسنیم[1] بود، و آن وجود ذیجود از تماشای آن سرابوستانِ پر گل و ریاحین در وجد و سرور [شده] و از اندوه و غصه دور میبود.حجرۀ وسیعی که طاق آن بسیار مرتفع بود ساختند و دو ستون زراندود، از دیواری به دیوار دیگر در میانش قرار دادند. مَهدی زرین با طنابی ابریشمین بر آن ستون‎ها بستند، و آن سلطان با همسران حوروَش خود در آن مَهدِ ناز می‎خوابیدند و کنیزکان ماه‎رخسار آنرا می‎جنبانیدند. چند حلقۀ زرین به سقف حجرۀ وسیع دیگری با نام راحت‎خانه، و با طاق بلند، نصب نموده بودند، و نشیمنی از چرم زراندود با طناب‎های ابریشمین بر آن حلقه‎ها آویخته بودند. او با دلبندِ خود در آن مینشستند و لعبتان سمَن‎بَرِ گُل‎رخسار آنرا به جانب بالا حرکت میدادند.در آن سرای بهشت‎مانند̊ حجرۀ دلگشایی ساختند و مکانی عمیق در آن بنا نمودند که از دو طرف سراشیب بود. دهنه‎ی بالای آن بیش از هفت متر و دهنه‎ی زیر یک متر بود، و از بالا تا پایین در آن سنگِ مرمر نصب نموده و آنرا با زینت بسیار آراسته بودند که گاهگاهی آن یگانه‎ی روزگار برهنه میشد و یک زوجۀ ماه‎سیمای سیم‎اندام خود را برهنه می‎نمود و از بالای آن مکان رو بروی هم مینشستند و پاهای خود را فراخ مینهادند و از روی خواهش̊ همدیگر را به‎دقت تماشا مینمودند و میلغزیدند. از آن بالا تا زیر چون به‎هم میرسیدند، الفِ راست به خانه‎ی کاف فرو می‎رفت. پس آن دو طالب و مطلوب دست بر گردن همدیگر مینمودند و بعد از دستبازی و بوس و کنارِ بسیار، آن بهشتی‎سرشت با زوجۀ حورسیمای خود مجامعتی روحبخش مینمود که واه واه چه گویم از لذّت آن! (اللهم ارزقنا و جمیع المؤمنین).[2] آنجا را حظخانه می نامیدند.حجرۀ مدوّرِ وسیعی با زینت بسیار در آن سرای پر نشو و نما ساختند. گاهگاهی آن سَروَرِ سلاطینِ عهدِ خود، با چهل پنجاه نفر از زنان ماه طلعت، پری رفتار، چشم‎جادوی هلال ابروی مشگین گیسویِ پرنازِ عشوه‎پرداز ِ خود، بی لباس در وسط آن حجرۀ پر زینت و آینه مینشست، و آن لعبتان شوخ و شنگِ مذکور به دورش برهنه می‎نشستند. هر یک از آنان یک نازبالش پُر از پَرِ قوی اطلس و حریر و دیبا و پرنیان و زربفت به زیر کمر خود می‎نهادند و پاهای خود را به‎زیر کمر و زانو می کشیدند و به پشت می خوابیدند و عشوه‎ها و غمزه‎ها و نازها می‎نمودند و شوخی‎ها با هم می‎نمودند و لطیفه‎ها به هم می‎گفتند و می‎شنیدند.شاه از هر طرف آن ماه‎وَشانِ سیم‎اندام را تماشا می‎نمود، و از هر یک که خوشترش میآمد، به دست مبارکِ خود دستش را میگرفت و به مردی و مردانگی او را در میان می‎خوابانید و پاهای نازکِ حنای نگار بستۀ او را بر دوش مبارک خود می‎انداخت و عمود لحمیِ[3] سختِ مانندِ فولاد خود را بر سپرِ مدوّرِ طولانی[4] سیمینِ نازکِ آن نازنین فرو میکوفت، و مجامعتی خسروانه مینمود که لاحول ولا قوة الابالله، و آن حجره را لذّتخانه میخواندند."[1] . نام چشمهای در بهشت.[2] . خدا به ما و همۀ مؤمنان عطا فرماید.[3] . عمود لحمی به معنای گرز گوشتی است که در این کتاب به معنای آلت تناسلی مرد به کار برده شده.[4] . منظور آلت تناسلی زن است.

حوض یشم

 

چنانکه رستم الحکما می گوید، در میان دریاچه‎ی روبروی چهلستون حوض کوچکی از سنگ یَشم برای تفریح شاه سلطان حسین صفوی ساخته بودند. او با سوگلی‎اش در جایی مخصوص که برایش تدارک دیده بودند به تماشای پیکر برهنه‎ی زیباترین دختران ایران می‎نشست که با پیچ و تاب تَن‎های لطیف‎شان در آن آبِ پاک، شناکنان برایش دلبری میکردند:حکایتِ حوض یَشم، راحتخانه، حظخانه و لذّتخانۀ شاه سلطان حسین"وقتی که آن فخرِ ملوک با معشوقۀ خود بر آن نشیمن می‎نشست، آب پاکی در آن حوض یشم جاری [بود] و جواهر رنگارنگ و لعل‎های رخشانِ بسیار در آن میریختند. پیوسته از فوّارهاش آب می‎جوشید. کشتی بسیار خوبی ساخته و در آن انداخته بودند که گاهگاهی شاه شاهان با زنان ماه‌طلعتِ حورلقای خود در آن می‎نشست و آن کشتی را به گردش می‎انداختند و او حظّ میکرد و لذّت میبرد.زنان ماه پیکرِ سیم اندامِ سروقدِ گلرخسارِ سمَن‎بَرَش در آن دریاچه به شناوری و آب‎بازی مشغول [میشدند] و در هوای گرم، یعنی در فصل تابستان، آن سلطانِ جمشید نشان، در میان آن دریاچه بر نشیمنِ شاه‎نشین، بر لبِ حوض یشمِ پُرجواهر جلوس مینمود.

SEARCH BY TAGS: 

No tags yet.
bottom of page